مروری گذرا بر «۴۵ سال» ساخته‌ی اندرو هِی/ از مهم‌ترین فیلم‌های سال

 یک توضیح: نقد و بررسی کوتاهِ حاضر، تکمیل و به‌زودی
در پایگاه ‌پژوهشی‌-تحلیلی ‌آکادمی ‌هنر منتشر خواهد شد.

پوستر فیلم ۴۵ سال

عنوان فیلم نیازی به رمزگشایی ندارد. «کیت (با بازی شارلوت رمپلینگ) و جف (با بازی تام کورتنی)، زن و شوهر پابه‌سن‌گذاشته‌ی انگلیسی، در آستانه‌ی برگزاری جشن چهل‌وُپنجمین سالگرد ازدواج‌شان، نامه‌ای مبنی بر پیدا شدن جسد یک زن جوان [پس از سال‌ها] در کوه‌های برف‌گرفته‌ی سوئیس دریافت می‌کنند؛ زنی که پیرمرد، زمانی دلبسته‌اش بوده است...»

«۴۵ سال» فیلم آرام و کم‌اتفاقی است و برای تماشاگران کم‌صبروُتحمل تجویز نمی‌شود! برخلاف گمانه‌زنی‌ای که شاید به‌واسطه‌ی دانستن نام داستان منبع اقتباس [۱] به فکرتان خطور کند، «۴۵ سال» فیلمی درخصوص سفر به سوئیس و ماجراهای متعاقبِ آن نیست و زوج سالخورده پایشان را از حول‌وُحوش محل سکونت‌ خود بیرون نمی‌گذارند.

اندرو های در «۴۵ سال» بستری مناسب جهت درخشش دوباره‌ی شارلوت رمپلینگ فراهم آورده است؛ کاندیداتوری او در اسکار هشتادوُهشتم بسیار محتمل‌تر از تام کورتنی است. کورتنیِ کهنه‌کار که با تصویر سیاه‌وُسفید سالیان دورش در "‫تنهایی یک دونده‌ی دو استقامت" (The Loneliness of the Long Distance Runner) [ساخته‌ی تونی ریچاردسون/ ۱۹۶۲] در خاطرات سینمایی‌مان ثبت شده است، در راه نامزدی اسکار امسال رقبای به‌مراتب سرسخت‌تری هم‌چون لئوناردو دی‌کاپریو (از گور برگشته)، ادی ردمین (دختر دانمارکی)، مایکل فاسبندر (استیو جابز)، کریستین بیل (The Big Short)، استیو کارل (The Big Short)، مت دیمون (مریخی) و... دارد.

«۴۵ سال» از جهتی، از جمله استثناهای سینماست، آن‌هم این‌که به عشق و ازدواج و مصائب‌اش در کهنسالی می‌پردازد؛ مضمونی که غالباً مورد توجه فیلمسازان قرار نمی‌گیرد. «۴۵ سال» [چنان‌که برشمردم] ریتم کندی دارد که به هر حال از فیلمی درباره‌ی چند روز از زندگیِ زن و شوهری سن‌وُسال‌دار، بعید نیست! سعیِ «۴۵ سال» بر این است که به رئالیسم وفادار بماند و به‌قول معروف، پیازداغِ ماجراها را زیاد نکند!

فیلمساز در «۴۵ سال» با آگاهانه دوری جستن از سانتی‌مانتالیسم و هم‌چنین اتکا بر توان بازیگری و چند دهه تجربه‌اندوزیِ رمپلینگ و کورتنی، عبور زوجی سردوُگرم‌چشیده از یکی دیگر از بی‌شمار پیچ‌های زناشوییِ پردوام‌شان را به تصویر کشیده است؛ خانم و آقای مرسر بیدی نیستند که از این بادها بلرزند... اندرو های، پایان‌بندیِ فیلم‌اش را به‌نحوی دلچسب تدارک دیده است: تانگوی دونفره‌ی کیت و جف زیر آن نور آبی خوش‌رنگ و درخشان.

 

پژمان الماسی‌نیا

صبح سه‌شنبه، ۲۲ دی ۱۳۹۴

 

[۱]: "در کشوری دیگر" (In Another Country) نوشته‌ی دیوید کنستانتین.

 

 

برای دسترسی به لیست تمام نقدها، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:
نقدهای تألیف‌شده‌ توسط «پژمان الماسی‌نیا» به‌ترتیب تاریخ انتشار

 

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.

«دایناسور خوب» (The Good Dinosaur) ● فیلم‌به‌فیلم تا اسکار ۲۰۱۶ (۱) ● پژمان الماسی‌نیا

اشاره: از این تاریخ [۵ دی‌ماه ۹۴] در پایگاه cinemalover.ir [طعم سینما] پیجی باز می‌شود تحت عنوان "فیلم‌به‌فیلم تا اسکار ۲۰۱۶" و در آن سعی خواهم کرد [به شرط حیات و به‌دست آمدن فرصت‌اش] طی سلسله‌نوشتارهایی جمع‌وُجور و حوصله‌سرنبر(!) به فیلم‌های مهم سال ۲۰۱۵ که احتمال دارد در اسکار مورد توجه قرار بگیرند، بپردازم. کریسمس مبارک!

 

 

 

زوجِ [تاکنون] مصون از اشتباهِ دیزنی-پیکسار [۱] این‌بار با هدایت‌مان به میلیون‌ها سال قبل، طیفی از احساسات خوشایند را [که بدیهی است برجسته‌ترین‌شان "امیدواری" باشد] تقدیم‌مان می‌کنند. «دایناسور خوب» (The Good Dinosaur) را تا امروز [۲] دوست‌داشتنی‌ترین انیمیشن اکرانِ ۲۰۱۵ یافته‌ام؛ البته نمی‌خواهم بگویم "Inside Out" [ساخته‌ی پیت داکتر/ ۲۰۱۵] [۳] را دوست نداشتم اما شور و هیجانی در «دایناسور خوب» می‌جوشد که بیش‌تر مطلوبِ نگارنده است.

شاید بخشی از صددرصد برآورده نشدن انتظارات‌ام از "Inside Out" نه به خود فیلم که به تبلیغات گسترده‌ی حول‌وُحوش‌اش بازگردد زیرا سطح توقعات از آن را به عرش اعلی رسانده بود! «دایناسور خوب» چراغ‌خاموش و خیلی بی‌سروُصدا جلو آمد و با کمک یک دایناسور کوچولوموچولوی سبزرنگ و پسربچه‌ای نمکی و زبان‌نفهم(!)، حسابی خودش را کنج دل‌ام جا داد! سینمای آمریکا، استادِ کنار همدیگر قرار دادن کاراکترهای بی‌ربط و همسفر کردن‌شان است؛ «دایناسور خوب» هم داستان یک همراهی و طی‌طریق پرماجراست که سودش به هر دو شخصیت اصلی [و نهایتاً دیزنی پیکچرز!] می‌رسد و سرخوشی و حال خوب‌اش به ما!

راست‌اش به‌خاطر تجربه‌ی نیمه‌تمام رها کردن انیمیشن "دایناسور" (Dinosaur) [ساخته‌ی مشترک رالف زونداگ و اريك ليتون/ ۲۰۰۰] نسبت به تماشای فیلمی که شخصیت‌هایش دایناسورها باشند، دافعه داشتم ولی خوشبختانه «دایناسور خوب» اسباب آشتیِ نگارنده با این بندگان منقرض‌شده‌ی خدا را فراهم آورد! «دایناسور خوب» مخلوط متناسبی از کمدی [مثلاً به‌یاد بیاورید سازدهنی زدن با سوسک را!] و درام [نگاه کنید به مواجهه‌ی به‌لحاظ عاطفی، تأثیرگذارِ آرلو با روح پدرش در اواخر فیلم] است طوری‌که داستان قابلِ حدس‌اش را با سرعت برق‌وُباد پیش می‌برد و بیننده را خسته نمی‌کند.

هیچ شکی نیست که "Inside Out" به‌واسطه‌ی برخورداری‌اش از یک ایده‌ی مرکزیِ تازه و همه‌ی هیاهوهای دوروُبرش در [گلدن گلوب و] اسکار شانس بسیار بیش‌تری خواهد داشت؛ به سرآغاز این نوشتار توجه کنید! نوشتم: «دوست‌داشتنی‌ترین انیمیشن...» نه بهترین! «دایناسور خوب» پس از فصل پرهیجانِ نجات پسربچه از سیل و طوفان و مرگ، در ۷ دقیقه‌ی پایانی افت می‌کند و حیف که هم‌ارز دقایق پیشین‌اش تمام نمی‌شود. حیف!

ستاره: ۳ از ۴

 

پژمان الماسی‌نیا

پیش از ظهر شنبه، ۵ دی ۱۳۹۴

 

[۱]: یادم نمی‌آید که دیزنی-پیکسار [تا به حال] شکست مفتضحانه‌ای خورده باشند!

[۲]: ۵ دی ۱۳۹۴ مطابق با ۲۶ دسامبر ۲۰۱۵.

[۳]: "Inside Out" را به عباراتی مثل "پشت و رو" برگردانده‌اند که به‌نظرم گویا نیستند.

نقد و بررسی فیلم دایناسور خوب (The Good Dinosau

برای دسترسی به لیست تمام نقدها، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:
نقدهای تألیف‌شده‌ توسط «پژمان الماسی‌نیا» به‌ترتیب تاریخ انتشار

 

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.