هولناک، غیرمنتظره، ناتمام؛ نقد و بررسی فیلم «دشمن» ساختهی دنیس ویلنیو
Enemy
كارگردان: دنیس ویلنیو
فيلمنامه: خاویر گالُن [براساس رمانی از ژوزه ساراماگو]
بازيگران: جیک جیلنهال، ملانی لوران، سارا گادُن و...
محصول: کانادا و اسپانیا، ۲۰۱۳
مدت: ۹۱ دقیقه
گونه: معمایی، هیجانانگیز
درجهبندی: R
اشاره:
معتقدم «دشمن» دنیس ویلنیو تحت عنوان بهترین اقتباسی که تاکنون از آثار ژوزه ساراماگو بر پردهی سینما نقش بسته، قابلِ بررسی است. اهمیت این فیلم از آنجا ناشی میشود که علاوه بر وفاداری کامل به ذات رمان ساراماگو و موفقیتاش در سینمایی کردن تعلیق خاص اثر، توانسته است گامی فراتر بردارد و بهگونهای، امضای سازندگان فیلم را هم پای خود داشته باشد و در حدِ یک برگردان سینمایی صرفاً نعلبهنعل از رمان یک نویسندهی مشهور برندهی نوبل ادبیات، باقی نماند.
•
«دشمن» (Enemy) فیلمی سینمایی به کارگردانی دنیس ویلنیو، محصول سال ۲۰۱۳ بهشمار میرود که براساس رمان روانشناختی "مرد تکثیرشده" -به پرتغالی: O Homem Duplicado- از آثار متأخر ژوزه ساراماگو، نویسندهی سرشناس ساخته شده است. «یک معلم تاریخ بهنام آدام بل (با بازی جیک جیلنهال) هنگام تماشای فیلم با لپتاپ، بهطور اتفاقی متوجه شباهت خارقالعادهی یکی از بازیگران نقشهای فرعی با خودش میشود. آدام پس از جستوُجو در اینترنت، موفق میشود نام و نشانی بازیگر مورد نظر را پیدا کند. اسم بازیگر گمنام، آنتونی کلر است و همسری حامله بهنام هلن دارد. هلن (با بازی سارا گادُن) از ماجرا اطلاع پیدا میکند، به دیدار آدام میرود و از درک شدت این تشابه افسرده میشود. آنتونی (باز هم با نقشآفرینی جیک جیلنهال) به بهانهی افسردگی همسرش درصدد انتقام از آدام برمیآید. آنتونی، آدام را مجبور میکند لباسهایش را به او بدهد تا بتواند محبوب آدام (با بازی ملانی لوران) را به گردش ببرد...»
تصور کنید که بهشکلی تصادفی متوجه شوید شخص دیگری هم وجود دارد که با شما مو نمیزند! چهره، صدا، روز تولد و حتی روز ازدواجاش با شما یکی است؛ شاید ابتدا -مثل کاراکتر آدام در فیلم- این شباهت برایتان جالب توجه باشد و ذوقزده شوید، اما خیلی زود پی خواهید برد که در عین حال، چقدر هولناک است مخصوصاً اگر همزادتان آدم سربهراهی نباشد! آدام زمانی متوجه آن روی ترسناک سکه میشود که آنتونی را ملاقات میکند. شاید تصور کنیم پس از ملاقاتی محتوم که از ابتدا انتظارش را میکشیدیم و اینهمه مقدمهچینی برایاش صورت گرفته، فیلم دیگر چیزی در چنته نداشته باشد و از جذابیتاش کاسته شود؛ اما چنین نیست! از اینجا بهبعد، «دشمن» وارد مرحله دیگری میشود؛ مرحلهای که شاید روشنگر دلیل انتخاب نام فیلم هم باشد.
آدام، روشنفکری مبادی آداب و تحصیلکرده است اما آنتونی بهاصطلاح خُردهشیشه دارد و آدمحسابی نیست. بعد از دیدار آدام و آنتونی، حالا این آنتونی است که بهدنبال کسب اطلاعات شخصی آدام میگردد و تبدیل به تهدیدی برای زندگی خصوصی او میشود. آنتونی، آدام را تعقیب میکند و به حضور ماری، محبوب جواناش پی میبرد. آنتونی که یک بازیگر درجهی سوم است، سناریوی حقیرانهای برای نزدیک شدن به ماری میچیند. او با عصبانیتی ساختگی -که مقابل آینه تمریناش کرده است!- آدام را که اینجا از بیدستوُپاییاش حرصمان میگیرد، وقیحانه تهدید میکند تا به مقصود شیطانیاش -یعنی همان تصاحب ماری- برسد؛ غافل از اینکه همزادش هم به دیدار هلن خواهد رفت.
هلن با وجود شباهت غیرقابلِ انکار همسرش و آدام، "حس میکند" مردی که در خانه منتظرش بوده، آنتونی نیست. از آن طرف هم ماری با دیدن جای حلقه روی انگشت آنتونی، دربارهی هویت او دچار شک و تردید میشود و مشاجرهی سختی میانشان درمیگیرد. هلن که از رفتار و کردار آنتونی رضایت ندارد؛ از آدام متشخص و پایبند به اخلاقیات، میخواهد پیش او بماند درحالیکه بهطور موازی، پلانهایی از اوجگیری درگیری آنتونی و ماری در اتومبیل میبینیم؛ مشاجرهای که نهایتاً به تصادف شدید و مرگ هر دوی آنها منجر میشود. بدینترتیب، آنتونی خیانتکار به سزای هوسرانیاش میرسد و در این میان، ماری بیچاره هم قربانی میشود. صبح روز بعد، آدام که با هویت معلم تاریخ به خانهی همزاد نااهلاش آمده بود، انگار چارهای ندارد که تا ابد "آنتونی کلر" بماند؛ یک بازیگر نقشهای کوچکِ بیاهمیت و پدر کودکی که کمتر از سه ماه دیگر متولد خواهد شد.
دنیس ویلنیو پس از تجربهی کارگردانی تریلر خوشساخت «زندانیان» (Prisoners)، یکبار دیگر نشان میدهد که فیلمسازی کاربلد در این گونهی سینمایی است. البته «دشمن» تحت تأثیر حالوُهوای ویژهی اثر ساراماگو -منبع اقتباساش- تریلری نامتعارف بهشمار میرود. اینجا برخلاف زندانیان نیروی محرکهی داستان، چیزی شبیه دزدیده شدن دو دختر خردسال نیست و به بحران هویت میپردازد.
جیک جیلنهال طی دومین همکاری مشترکاش با ویلنیو، فرصتی برای به رخ کشیدن گوشهای دیگر از توان بازیگریاش بهدست میآورد. ایفای نقش دو انسان کاملاً شبیه به هم از لحاظ ظاهری که نمایش تفاوتهای باطنیشان یک بازی کنترلشده و فارغ از هرگونه غلونمایی را میطلبیده، امکانی نیست که همیشه نصیب یک بازیگر شود. خوشبختانه جیلنهال این فرصت مغتنم را هدر نداده است؛ همانقدر که آدام مردد را دوست داریم، از آنتونی مصمم هیچ دل خوشی نداریم! شاید تصاحب بیدردسر یک آپارتمان شیک، همسری مهربان و... همگی پایانی خوش برای آدام -و فیلم «دشمن»- بهنظر برسند، اما این فقط ظاهر قضیه است؛ دنیس ویلنیو و فیلمنامهنویساش خاویر گالُن، هراسانگیز بودن چنین سرانجامی را با نمایش آن رتیل عظیمالجثه در انتهای فیلم گوشزد میکنند.
«دشمن» بهنوعی، معلق یا نیمهتمام رها میشود که این ویژگی البته ارتباطی مستقیم با دغدغهی وفاداری به رمان منبع اقتباس فیلم دارد. "مرد تکثیرشده"ی ساراماگو نیز در سطور پایانیاش، خواننده را در برزخ چنین تعلیقی به حال خود میگذارد؛ بهطوریکه خیال میکنیم ممکن است کتاب دنبالهای داشته باشد. ویلنیو و گالُن نیز از طریق مواجههی غیرمنتظرهی آدام با رتیل، درواقع تعلیق جاری در سرتاسر «دشمن» را به ذهن تماشاگران پس از پایان فیلم تسری میدهند تا هریک «دشمن» را آنطور که دوست دارند -یا فکر میکنند درست است- به پایان برسانند.
پژمان الماسینیا
سهشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
لینک انتشار این نقد، در صفحهای دیگر:
● سرور اول ■ سرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)
برای دسترسی به لیست تمام نقدها، میتوانید لینک زیر را کلیک کنید:
■ نقدهای تألیفشده توسط «پژمان الماسینیا» بهترتیب تاریخ انتشار
■ نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بیاجازه] هیچکجا منتشر نکنید.