بهترین فیلمی که در سال ۹۳ دیدیم؛ انتخابهای پژمان الماسینیا برای نظرسنجی آدمبرفیها
توضیح: طبیعتاً -حداقل- نیمی از فیلمهایی که در سال ۹۳ دیدم، محصولِ ۲۰۱۴ میلادی بودند؛ از آنجا که در نظرسنجیهای اینچنینی اغلب معمول است نام تازهترین آثار سینمایی آورده شود، فکر کردم جالب خواهد شد اگر خلاف جریان آب شنا کنم و از بهترینهایی بنویسم که سال گذشته دیدهام اما متعلق به سالیان پیشتر بودهاند. با ذکر این نکته که فیلمهای درخشانِ دشمن (Enemy)، لاک (Locke) و زیر پوست (Under the Skin) را با استناد به تاریخ اولین اکران عمومیشان -در انگلستان و آمریکا- از تولیداتِ سینمای ۲۰۱۴ بهحساب آوردهام وگرنه حتماً نامشان در فهرست زیر قابلِ رؤیت بود.
● بهترین فیلم خارجی:
۱- فقط عاشقان زنده میمانند (Only Lovers Left Alive) [ساختهی جیم جارموش/ ۲۰۱۳]
فقط عاشقان زنده میمانند دربارهی یک زوج خونآشام قرن پانزدهمی بهاسم آدام و ایو -همان آدم و حوای خودمان- است. دو خونآشام متشخص، آدابدان و خوددار که حتیالامکان نمیخواهند برای زنده ماندن به هیچکسی صدمه بزنند و در برابر تأمین خون مورد نیازشان از بیمارستانها، مبالغ هنگفتی پول پرداخت میکنند! دو دلدادهی کهن در دو قارهی دور از هم، آدام ساکن دیترویت (آمریکا) است و ایو در طنجه (مراکش) اقامت دارد. آدام و ایو قرنهاست زن و شوهرند اما طوری عاشقانه کنار یکدیگر قدم برمیدارند که دلدادگیشان از دو جوان تازهسال هم پرشورتر بهنظر میرسد. رابطهی آدام و ایو آنقدر عاشقانه و احترامآمیز است که حتی میتواند توسط مشاورین خانواده بهعنوان سرمشق عاشقانه زیستن مطرح شود! فیلم، بهقدری نکات جذاب و جزئیات دوستداشتنی دارد که بههیچوجه گذشت زمان را حس نمیکنیم؛ انگار دوست نداریم هیچوقت از تماشای دلدادگیهای این زوج مبادی آداب فارغ شویم! فقط عاشقان زنده میمانند درواقع تکهای از زندگی عاشقانهی آدام و ایو است که میتواند تا ابد ادامه پیدا کند.
۲- تیرانوسور (Tyrannosaur) [ساختهی پدی کُنسیداین/ ۲۰۱۱]
تیرانوسور روایت تکاندهندهی چند زندگی خانوادگیِ ازهمپاشیده در متن و حاشیهی داستان جذابِ دو آدم اصلی فیلم است. تیرانوسور شروعی درگیرکننده دارد که با ریتمی متناسب پی گرفته میشود و با اتکا به همین آهنگِ خوشایند، تماشاگر را -مشتاق- همراهِ خود حفظ میکند. تیرانوسور در حدّ و اندازههای یک فیلماولی، شاهکار است و همهچیزش درست همانجا که باید باشد. انتخاب بازیگران و بازیها عالی است و فیلمنامه، چفتوُبستدار. حداقل، دلیلِ نقشآفرینیهای فوقالعادهی بازیگران -بهخصوص پیتر مولان و اولیویا کولمن- برای نگارنده مبهم نیست. خودِ پدی کُنسیداین -بیهیاهو- بازیگر قابلی است.
۳- بازگشت (Volver) [ساختهی پدرو آلمودوار/ ۲۰۰۶]
کار آلمودوار در بازگشت، سهل و ممتنع است. شاید بهنظر برسد اتفاق دراماتیک خاصی نمیافتد و فیلم با ماجراهایی ساده و بیاهمیت پیش میرود؛ اما علاقهمندان جدّی سینما میداند که اینگونه نیست و خلق چنین اتمسفری، توانایی خاصی میطلبد. موهبتی حسادتبرانگیز که بهغیر از تعداد محدودی از فیلمسازان بزرگ و تکرارنشدنی سینما -مثلاً: آقایان برگمان و فورد- شامل حال هر کارگردانی نمیشود. در بازگشت کم نیستند شمار لحظاتی که باور میکنیم شاهد یک زندگی واقعی هستیم که با دوربین مخفی -البته بهنحوی حرفهای و باکیفیت- فیلمبرداری شده است.
۴- ماهی مرکب و نهنگ (The Squid and the Whale) [ساختهی نوآ بامباک/ ۲۰۰۵]
ماهی مرکب و نهنگ بهشکلی جذاب، به گرفتاریهای پس از طلاق در خانوادهای فرهیخته و همینطور دردسرهای دوران بلوغ نوجوانی میپردازد. نوآ بامباک، حرفهای مهماش را نه آنقدر ناراحتکننده میزند که تماشاگرش را آزار بدهد و نه آنقدر طنزآمیز که اهمیت موضوع، لوث شود. بدون اینکه هیچگونه قرابت نسلی، اعتقادی، فرهنگی یا ملی با نوآ بامباک داشته باشیم، در ماهی مرکب و نهنگ حالوُهوایی جریان دارد که القاکنندهی موجی خوشایند از عواطف و احساسات نوستالژیک است. ماهی مرکب و نهنگ، مخاطباناش را به تماشای برشی دلپذیر از سختترین روزهای یک زندگی خانوادگی در نیویورک ِ دههی ۱۹۸۰ میلادی دعوت میکند.
۵- ساحر (Sorcerer) [ساختهی ویلیام فریدکین/ ۱۹۷۷]
فیلمهایی از جنس ساحر را میشود به نهال زیتون تشبیه کرد! زیرا برای بار دادنشان باید مقداری حوصله به خرج داد و شکیبا بود. ساحر یک شاهکار بیعیبوُنقص نیست اما در اکثر قریب بهاتفاق دقایقاش با پلانهایی فکرشده طرفیم که نشان از حضور مقتدرانهی فیلمسازی قبراق و مسلط، پشت دوربین دارند. ساحر روی کاغذ، هیچ است! ساحر بهمعنیِ واقعیِ کلمه، سینماست و صددرصد وابستهی کارگردانی و اجرا. ساحر را اصلاً بایستی فیلمِ کارگرداناش بهحساب آورد و ناگفته پیداست که ستارهی فیلم هم هیچکسی نمیتواند باشد بهجز ویلیام فریدکین.
● بهترین فیلم ایرانی:
اشاره: متأسفانه در سال ۹۳ هیچ فیلم ایرانیای ندیدم که -علیالخصوص بهلحاظ کیفیت ساختاری- مجاب شوم دربارهاش بنویسم. سه فیلمی که در ادامه نام بردهام را فقط بهواسطهی پارهای لحظات عاطفی تأثیرگذارشان برگزیدهام ولاغیر!
۱- آینههای روبهرو به کارگردانی نگار آذربایجانی (رهاییِ لذتبخش آدینه با لباس سپید عروسی، در خیابان).
۲- میهمان داریم به کارگردانی محمدمهدی عسگرپور (پروسهی حضور منقلبکنندهی سه فرزندِ شهیدِ ابراهیم و فخری و کمکشان به نونوار کردن خانهی کلنگی).
۳- شیار ۱۴۳ به کارگردانی نرگس آبیار (جایی که الفت عاقبت آنچه از یونساش باقی مانده است را مثل نوزادی شیرخواره به آغوش میکشد).
● بهترین دیالوگها:
۱- گربه روی شیروانی داغ (Cat on a Hot Tin Roof) [ساختهی ریچارد بروکس/ ۱۹۵۸]
-مگی (الیزابت تیلور): «میدونی من چه احساسی دارم؟ همیشه حس میکنم مثه یه گربه روی یه شیروونی داغ هستم.» -بریک (پل نیومن): «پس از روی شیروونی بپر پایین مگی! گربهها از روی شیروونی میپرن پایین...»
۲- سویجها (The Savages) [ساختهی تامارا جنکینز/ ۲۰۰۷]
در سکانس فوقالعادهی رستوران، خواهر (لورا لینی) و برادر (فیلیپ سیمور هافمن) با جانکندن سعی دارند از پدرشان، لنی (فیلیپ بوسکو) بپرسند که بعد از مرگ، دوست دارد دفناش کنند یا سوزانده شود؛ لنی که تازه فهمیده محلّ زندگی جدیدش نه یک هتل بلکه خانهی سالمندان است، با حالتی عصبی فریاد میزند: «مگه شما از پشت کوه اومدین؟! باید منو خاک کنین!»
۳- تیرانوسور (Tyrannosaur) [ساختهی پدی کُنسیداین/ ۲۰۱۱]
-جوزف (پیتر مولان) دربارهی همسر درگذشتهاش: «اون یه زن ساده بود، زندگی ساده و بیتکلفی داشت. میتونست هر کسی رو بهخاطر خطاهاش ببخشه، پر بود از بخشش و عشق. و من بیرون از اون، دنبال عشق میگشتم. من مایهی افتخارش نبودم، فکر میکردم نمیفهمه اما اینطور نبود...»
● جذابترین شخصیتها:
زوج خونآشام (آدام و ایو) در فقط عاشقان زنده میمانند
-آدام: او یک نوازنده/آهنگساز تراز اول، خورهی بهتماممعنای موسیقی و صاحب کلکسیونی ارزشمند از گیتارهای الکتریک است؛ هنرمندی نابغه، حساس، رُمانتیک، منزوی و تا حدی خودویرانگر که گویا آنقدر از خرابیهای جهان امروز و از دست رفتن شکوه و جلال گذشته به تنگ آمده است که گاهی به خودکشی هم فکر میکند.
-ایو: باتجربهتر از آدام است؛ او گویی که قرنها بیشتر از آدام عمر کرده و جنس بشر را بهتر شناخته، ایو تنها کسی است که میتواند همسر باوفایش را آرام کند؛ برای همین به دیدناش میرود. زمانی که ایو برای دیدار آدام قصد دارد عازم دیترویت شود، در چمداناش فقط و فقط کتاب میگذارد. او طوری پرشور صفحات و کلمات کتابها را لمس میکند که پی میبریم ایو هم بدون شک، یک خورهی کتاب و دیوانهی ادبیات است. البته ایو از میان باقی هنرها، به رقص هم علاقه دارد. ایو بیشتر هنرشناسی قابل است تا یک هنرمند.
● انتخاب ویژه:
هیولا (Monster) [ساختهی پتی جنکینز/ ۲۰۰۳] را پیشتر از سال ۹۳ دیدهام اما دوست دارم انتخاب ویژهام این دیالوگ معرکهی آیلین (شارلیز ترون) باشد: «اَه اَه! کارِ لعنتیِ دفتری! آخه کی دلش میخواد همچین کاری داشته باشه؟! پشت یه میز مسخره و لعنتی بشینی، یه تلفن مسخرهَم داشته باشی، یه مشت کاغذ لعنتی و مسخرهَم بدن بهت، یه خودکار مسخره، شروع کنی مزخرف بنویسی، چرتوُپرت! اینو که یه میمونَم میتونه انجام بده!»
برای دسترسی به لیست تمام نقدها، میتوانید لینک زیر را کلیک کنید:
■ نقدهای تألیفشده توسط «پژمان الماسینیا» بهترتیب تاریخ انتشار
■ نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بیاجازه] هیچکجا منتشر نکنید.