Oblivion

كارگردان: جوزف كاسینسكی

فيلمنامه: كارل گاجوسك و مایكل دی‌بروین [براساس رمان گرافیکیِ جوزف كاسینسكی]

بازيگران: تام کروز، اولگا کوریلنکو، آندره‌آ ریسبرو و...

محصول: آمریکا، ۲۰۱۳

زبان: انگلیسی

مدت: ۱۲۴ دقیقه

گونه: علمی-تخیلی

بودجه: ۱۲۰ میلیون دلار

فروش: بیش‌تر از ۲۸۶ میلیون دلار

درجه‌بندی: PG-13

 

■ طعم سینما - شماره‌ی ۸۲: فراموشی (Oblivion)

 

به‌شخصه، اغلب علمی-تخیلی‌هایی را می‌پسندم که تهی از آرمان و حماسه نباشند. واپسین و درخشان‌ترین شاهدمثال از این قبیل فیلم‌ها، میان‌ستاره‌ای (Interstellar) [ساخته‌ی کریستوفر نولان/ ۲۰۱۴] [۱] است که چندی پیش درباره‌اش نوشتم. در فراموشی آرمانی والا وجود دارد که دوست‌اش دارم؛ مسئله‌ی مهمی که عبارت است از: «چگونه مُردن» یا به‌قول خودِ فیلم: «خوب مُردن» (نقل به مضمون).

آیا فیلم‌های علمی-تخیلی و پساآخرالزمانی، اگر جلوه‌های ویژه‌ی درجه‌ی یکی داشته باشند، دیگر کار تمام است؟ صدالبته که خیر! چنین فیلم‌هایی در وهله‌ی نخست، بایستی حرف برای گفتن داشته باشند؛ حرفی هم‌ارز اسپشیال‌افکتِ پروُپیمان‌شان. فراموشی مثال قابلی در تأیید قاعده‌ی پیش‌گفته است. فراموشی به‌لحاظ بهره‌مندی از کیفیت بصری، فوق‌العاده چشم‌نواز و به‌اندازه‌ی کافی مجاب‌کننده از کار درآمده. مجاب‌کننده به این معنی که کاملاً قبول می‌کنیم جهان فیلم، جهانی پسارستاخیزی است و زمین -و هرآنچه در آن بوده- یک‌سره از میان رفته.

در فراموشی با جک هارپر، تکنسین شماره‌ی ۴۹ (با بازی تام کروز) همراه می‌شویم که -در ادامه و به‌مرور، پی می‌بریم- با بقیه، یک فرق اساسی دارد؛ او "فکر می‌کند" و درباره‌ی زمین و گذشته‌ی زمین کنجکاو است. همکار و افسر مافوق‌اش، ویکا (با بازی آندره‌آ ریسبرو) فکری به‌غیر از تمام‌وُکمال به آخر رساندن مأموریت‌شان و عزیمت به سوی تایتان [۲] ندارد اما جک مردد است؛ او برای خودش در گوشه‌ای -هنوز سرسبز از زمین- بهشتی اختصاصی دست‌وُپا کرده و زمین را خانه‌ی خود می‌داند. تکنسین ۴۹ تابع بی‌چون‌وُچرای برج مراقبت و فرماندهْ سالی (با بازی ملیسا لئو) نیست، گهگاه زیرآبی می‌رود(!) و در کلبه‌ی کنار دریاچه، در رؤیای همیشگیِ راندوویی دلپذیر با زنی ناشناس، مقابل ساختمان امپایر استیتِ منهتن [۳] غوطه‌ور می‌شود.

این‌طور که جک تعریف می‌کند، پس از وقوع جنگی تمام‌عیار میان زمینی‌ها و بیگانگان، پیروزِ نهاییْ انسان‌ها بوده‌اند اما زمین به‌ ویرانه‌ای تبدیل شده و ساکنان‌اش به تایتان مهاجرت کرده‌اند. مهاجمانِ بیگانه هنوز در گوشه‌وُکنار زمین تحرکاتی دارند که به‌وسیله‌ی گروهی ربات پیشرفته سرکوب می‌شوند. جک، تعمیرکار همین ربات‌هاست. وظیفه‌ی اصلی جک و ویکا درواقع حفاظت از زمین و پاکسازیِ آن است چرا که تایتان‌نشین‌ها چشمِ طمع به ته‌مانده‌ی منابع انرژیِ کره‌ی خاکی دوخته‌اند...

این‌که فراموشی به‌علت سود بردن از پاره‌ای ایده‌های آشنا، وام‌دار آثارِ سینمایی شاخص و نمونه‌ایِ پیش از خود بوده، اظهر من الشمس است و بعید می‌دانم سازندگان‌اش نیز ادعای تولید فیلمی یکه و منحصربه‌فرد داشته باشند! مهم این است که فراموشی مبدل به کولاژی از یک‌سری کپی‌کاری‌ِ صرف از چند فیلمِ خاص نشده و به‌علاوه، برای فهمیدن‌اش هم نیازی نیست که حتماً اطلاعاتی از قبل داشته باشیم و به‌خوبی از پسِ ارتباط برقرار ساختن با مخاطب برمی‌آید.

به‌جز این‌ها، چنته‌ی فراموشی از حیث موزیک متن نیز خالی نیست. یک موسیقی تهییج‌کننده که به‌واسطه‌ی بار حماسی‌اش از همان آغاز، نویدبخش فیلمی جذاب و هیجان‌انگیز است. فراموشی در زمینه‌ی شناساندن شخصیت‌های انگشت‌شمارش موفق عمل می‌کند که همین امر، بستری مناسب جهت نقش‌آفرینیِ هرچه قابلِ‌قبول‌ترِ بازیگران فراهم آورده است. تام کروز، اولگا کوریلنکو (در نقش جولیا) و مورگان فریمن (در نقش مالکوم بیچ) خوب‌اند و آندره‌آ ریسبرو -با بازی کنترل‌شده‌اش- کمی بهتر از همه!

برخلاف نیکلاس کیج که چند سال است با سرعتی سرسام‌آور سیری قهقرایی را طی می‌کند؛ تام کروز با فیلم‌های متأخرش، در مسیر احیا گام برمی‌دارد که به‌نظرم مبداء این قدم‌زنیِ هوشمندانه، همین فراموشی است [۴] و نقطه‌ی اوج‌اش هم -تاکنون [۵]- لبه‌ی فردا (Edge of Tomorrow) [ساخته‌ی داگ لیمان/ ۲۰۱۴] [۶] بوده. کروز با انتخاب‌هایی بهتر و تمرکز بیش‌تر، نشان داده که کماکان به سرنوشت بازیگریِ خود علاقه‌مند است و حالا حالاها تمایلی ندارد که در هالیوود به هنرپیشه‌ای رده‌ی دوم تنزل پیدا کند.

در فراموشی اگرچه عیان شدن "حقیقت ماجرا" منجر به غافلگیری بیننده می‌گردد اما پس از آن، فیلمنامه، توان بسته نگاه داشتنِ مشت‌اش تا انتها را ندارد و تماشاگرِ پیگیرِ سینما می‌تواند بزنگاهِ پایانی را حدس بزند. گرچه این پیش‌بینی‌پذیری را می‌شود نقطه‌ضعفِ فیلم به‌حساب آورد ولی شخصاً از درست از آب درآمدنِ گمانه‌زنی‌هایم دل‌زده نشدم زیرا آنچه برایم اهمیت افزون‌تری داشت، لذت بردن از لحظه‌به‌لحظه محقق شدنِ حماسه‌ای بود که -نزدیک به- دو ساعت انتظارش را کشیده بودم.

فراموشی فیلمی سطحی و یک‌بار مصرف نیست. زیرِ پوسته‌ی ظاهری فراموشی، تشخیص لایه‌هایی مشتمل بر نمادپردازی‌های اسطوره‌ای و اشارات روان‌کاوانه، کار اصلاً دشواری نمی‌تواند باشد که البته نقد و بررسی فیلم از چنین منظرهایی، از رویه‌ی معهود صفحه‌ی طعم سینما دورمان می‌کند چرا که نیازمند بحث‌های جدی در حوزه‌های تخصصیِ اسطوره‌شناسی و روان‌کاوی است. جانِ کلام فیلم، این‌هاست: انسان، مخلوقی غیرقابلِ پیش‌بینی است و نمی‌توان به راه رفتنِ دائمی‌اش روی خطوط قراردادی امید بست. و دیگر این‌که: همیشه همه‌چیز آن‌طور که ما تصور می‌کنیم، نیست!

 

پژمان الماسی‌نیا

پنج‌شنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۴

[۱]: برای مطالعه‌ی نقد میان‌ستاره‌ای، رجوع کنید به «حماسه، شکوه و شگفتی»؛ منتشره در شنبه ۴ بهمن ۱۳۹۳؛ [لینک دسترسی به نقد].

[۲]: بزرگ‌ترین قمرِ زحل -دومین سیاره‌ی بزرگ منظومه‌ی خورشیدی- است (ویکی‌پدیای فارسی، مدخل‌ تیتان).

[۳]: از بخش‌های پنج‌گانه‌ی شهر نیویورک (ویکی‌پدیای فارسی، مدخل‌ منهتن).

[۴]: مأموریت غیرممکن: پروتکل شبح (Mission: Impossible – Ghost Protocol) [ساخته‌ی براد بِرد/ ۲۰۱۱] را تا به این تاریخ ندیده‌ام.

[۵]: ۹ آوریل ۲۰۱۵.

[۶]: برای مطالعه‌ی نقد لبه‌ی فردا، رجوع کنید به «تلفیق قدرتمند هوشمندی و جذابیت»؛ منتشره در یک‌شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۳؛ [لینک دسترسی به نقد].

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 طعم سینما

برای مطالعه‌ی شماره‌های دیگر، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:

■ نگاهی به فیلم‌های برتر تاریخ سینما در صفحه‌ی "طعم سینما"

        

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.