Carlito's Way

كارگردان: برایان دی‌پالما

فيلمنامه: ديويد كوئپ [براساس دو رمانِ ادوین تورس]

بازيگران: آل پاچینو، شون پن، پنه‌لوپه آن میلر و...

محصول: آمریکا، ۱۹۹۳

زبان: انگلیسی

مدت: ۱۴۴ دقیقه

گونه: جنایی، درام

بودجه: ۳۰ میلیون دلار

فروش: نزدیک به ۶۴ میلیون دلار

درجه‌بندی: R

جوایز مهم: کاندیدای دو گلدن گلوب، ۱۹۹۴

 

■ طعم سینما - شماره‌ی ۹۵: راه کارلیتو (Carlito's Way)

 

ایمان دارم که فیلم‌های ماندگار تاریخ سینما، صاحب چیزی فرا‌تر از فیلمنامه، کارگردانی، فیلمبرداری، تدوین و بازیگری -یا هر المانِ مؤثر دیگری که به ذهن‌تان خطور کند- هستند. من اسم آن چیز را جادو یا معجزه می‌گذارم. راه کارلیتو هم مصداق یکی از معجزات سینمایی است. تایم فیلم بالاست و در ابتدا -تا حدود زیادی- آخر قصه را لو می‌دهد. اطلاع از همین دو مورد، کفایت می‌کند تا به این احساس برسیم که راه کارلیتو کش‌دار و فاقد جذابیت است. احساس مذکور شکل می‌گیرد، درست! اما گرمایی در فیلم جریان دارد که مانع می‌شود نصفه‌کاره ر‌هایش کنید. مثل این است که وارد اتوبان شده‌اید ولی هیچ دوربرگردانی پیدا نمی‌کنید و باید تا تهِ مسیر بروید؛ یا انگار راه کارلیتو سِیلی است که با خودش می‌بردتان و کم‌ترین کنترلی روی آن ندارید. تجربه‌ی شخصی نگارنده از مواجهه با راه کارلیتو به چنین توصیفاتی نزدیک بود.

کارلیتو بریگانته (با بازی آل پاچینو) -که سابقاً دلال مواد مخدرِ گردن‌کلفتی بوده- پس از تحمل ۵ سال زندان با کمک وکیل و رفیق‌اش، دِیو (با بازی شون پن) موفق می‌شود دادگاه را متقاعد کند که عوض شده است و از ۲۵ سال حبسِ باقی‌مانده نجات پیدا کند. کارلیتو سعی دارد قدر آزادی‌اش را بداند و دیگر خلافی مرتکب نشود. او سراغ عشق قدیمی‌اش، گیل (با بازی پنه‌لوپه آن میلر) می‌رود و درصدد جبران گذشته برمی‌آید. وقتی چیزی به تحقق رؤیای مشترک کارلیتو و گیل نمانده، احساس دینِ بریگانته نسبت به دِیو، او را وارد بازی خطرناکی می‌کند که سرِ دیگرش مافیاست...

افتتاحیه‌ی راه کارلیتو از فرجامی ناخوشایند و البته یک سیر داستانی قابلِ پیش‌بینی خبر می‌دهد، با این‌همه تماشای فیلم خالی از لطف نیست؛ شبیهِ تمام قصه‌هایی که از سر تا ته‌شان را حفظیم اما هربار کنجکاویم بدانیم چطور به تصویر کشیده شده‌اند. کمااین‌که در مقدمه‌ی راه کارلیتو نیز صددرصد مشخص نمی‌شود چه بر سر بریگانته می‌آید و دریچه‌ای از امید، گشوده می‌ماند.

علی‌رغم این‌که برایان دی‌پالما فیلمنامه را ننوشته و اقتباسی است از دو رمانِ جنایی "راه کارلیتو" (Carlito's Way) و "بعد از ساعت‌ها" (After Hours) ولی هم‌چون هر فیلمساز صاحب‌سبکی، به‌نحوی داستان را مالِ خود کرده که محال است آقای دی‌پالما را صرفاً در جایگاه تکنسینی -گیرم کاربلد- برای برگردان کتاب‌های قاضی ادوین تورس به زبان سینما به‌حساب بیاورید. به‌نظرم راه کارلیتو بیش‌تر از آن‌که ربطی به نویسنده‌ی داستان اولیه و فیلمنامه‌نویس‌‌اش -ديويد كوئپ- داشته باشد، دی‌پالمایی است!

برایان دی‌پالما در کارگردانی راه کارلیتو به‌خوبی انتظار تماشاگران برای دیدن یک فیلم گنگستری درست‌وُحسابی را پاسخ می‌دهد؛ به‌ویژه آن دسته از سینمادوستانی که فیلمساز را با شاهکار دهه‌ی هشتادی‌اش یعنی تسخیرناپذیران (The Untouchables) [محصول ۱۹۸۷] به‌خاطر سپرده‌اند. به‌یاد بیاورید سکانس فوق‌العاده‌ی مترو و دوز بالای هیجان‌اش را که تداعی‌کننده‌ی فصلی این‌چنینی در تسخیرناپذیران است.

چنانچه سکانس دادگاه را فاکتور بگیریم؛ آل پاچینو رُل کارلیتو بریگانته، گنگستری پورتوریکویی که سرش به سنگ خورده، خسته است و دیگر حوصله‌ی گنگستربازی و زندان رفتن ندارد را با شعور و ادراکی والا ایفا می‌کند که ناشی از پختگی آقای بازیگر در چهارمین دهه‌ی فعالیت هنری اوست و هم‌چنین ثمره‌ی ارتباطی تنگاتنگ با فیلمساز هم‌سن‌وُسال‌اش. نهالی که آل و برایان در صورت‌زخمی (Scarface) [محصول ۱۹۸۳] کاشته بودند، دقیقاً ۱۰ سال بعد در راه کارلیتو به بار می‌نشیند. شاید تونی مونتانای پرهیاهو، جذاب‌تر به‌نظر برسد ولی معتقدم نقش‌آفرینی آقای آل پاچینو به‌جای کارلیتو بریگانته، ظرایف بیش‌تری دارد و بالا‌تر از صورت‌زخمی می‌ایستد. شون پن نیز در راه کارلیتو -با آن گریم جالبِ توجه‌اش- نقش یک کچلِ موفرفری که تمام آتش‌های فیلم از گور او بلند می‌شود(!) را عالی و جذاب از کار درآورده است.

آل پاچینو در دهه‌ی ۷۰ پس از کالت‌موویِ وحشت در نیدل‌پارک (The Panic in Needle Park) [ساخته‌ی جری شاتزبرگ/ ۱۹۷۱] به لطف پیشنهادهای دندان‌گیری که یکی بعد از دیگری از راه رسیدند، توانست خودش را مطرح و اثبات کند. طی دهه‌ی ۸۰، رکود و حاشیه گریبان‌گیرش شد. بلوغ هنریِ آل اما در دهه‌ی ۹۰ اتفاق می‌افتد که نقطه‌ی عطف‌اش را همین راه کارلیتو می‌دانم. متأسفانه آقای آل پاچینو از بی‌خوابی (Insomnia) [ساخته‌ی کریستوفر نولان/ ۲۰۰۲] به این‌سو، نقش به‌دردبخوری بازی نکرده است و هم‌چنان در کما به‌سر می‌برد! درست مثل آل پاچینو، برایان دی‌پالما نیز در حال سپری کردن دوران افول است و با سالیان اوج‌اش فاصله‌ی نجومی دارد!

قبول دارم که راه کارلیتو ممکن است در نظر بیننده‌ی عجول امروزی، کهنه جلوه کند ولی فیلمی نیست که عشقِ‌سینما‌ها -از هر نسلی باشند- ساده از کنارش بگذرند به‌خصوص این‌که تا دل‌تان بخواهد دیالوگ به‌یادماندنی دارد. مثال‌هایی که در ادامه ‌آورده‌ام، به‌اندازه‌ی کافی گویا هستند؟! «-توالت اونجاست؟ -خرابه، زور نزن! -می‌تونم یه هفته‌ صبر کنم. -خوبه، پس هفته‌ی دیگه برگرد، تا اون‌موقع حتماً درستش می‌کنیم!» «-منم رؤیایی داشتم چارلی، اما حالا دیگه بیدار شدم و از رؤیا متنفرم...» «-متأسفم بچه‌ها! این‌بار دیگه همه‌ی بخیه‌های دنیام نمی‌تونن خوبم کنن...» (نقل به مضمون)

راه کارلیتو از بسیاری جهات یک کلاسیکِ تمام‌عیار است. وقتی فیلم‌های سینمای کلاسیک را تماشا می‌کنید، هیچ توجه کرده‌اید که اغلب دقایق، موزیک به گوش می‌رسد و سکوت تقریباً بی‌معنی است؟! در‌‌ همان سکانس معرکه‌ی مترو، تمام‌مدت موسیقیِ متن داریم ولی به‌هیچ‌وجه عنصری گوش‌خراش و اعصاب‌خُردکن تلقی‌اش نمی‌کنیم چرا که به حس‌وُحالِ صحنه صدمه نمی‌زند. اگر درمورد نسبت فیلم با کلاسیک‌های سینما فقط به این مثال ساده هم اکتفا کنیم، شاید صحیح‌تر باشد راه کارلیتو را یک نئوکلاسیکِ شسته‌رفته بنامیم.

آن‌قدر فیلم خوب برای دیدن هست که مجاب شویم از برخی اظهارنظر‌های قطعی بپرهیزیم. پس اجازه بدهید راه کارلیتو را صاحب یکی از بر‌ترین پایان‌بندی‌های سینما خطاب کنم؛ تیتراژ پایانی تشکیل شده از نمایی از یک غروب رؤیایی به‌علاوه‌ی ترانه‌ای دلپذیر با صدای جو کوکرِ فقید که ترجیع‌بندش جمله‌ی "You Are So Beautiful" است. در راه کارلیتو برخلاف موارد مشابه، دیری نمی‌گذرد که پی می‌بریم بریگانته دادگاه را فریب نداده است؛ واقعاً قصد سربه‌راه شدن دارد اما گذشته‌ی شرارت‌بارِ او بیخ گلویش را بدجور چسبیده.

معمولاً اگر‌‌ همان ۱۰ دقیقه‌ی اول -به‌اصطلاح- قلاب گیر نکند، وقت‌ام را حرامِ یک فیلم نمی‌کنم. قضیه‌ی راه کارلیتو -چنان‌که گفتم- توفیری اساسی داشت؛ قلابِ کذایی تمام‌وُکمال گیر نمی‌کرد با این وجود، اصلاً تمایل نداشتم دست از فیلم بکشم! و حالا پشیمان نیستم... سکانس انتخابی‌ام از راه کارلیتو -که احتمالاً محبوبِ خیلی‌های دیگر نیز باشد- سکانسِ کم شدن شر دیوید کلاینفلد است با آن پلانِ اسلوموشن درخشان سرازیر شدن گلوله‌ها داخل سطل زباله که امکان ندارد راه کارلیتو را ببینید و فراموش‌اش کنید! «ادیوس وکیل!»

 

پژمان الماسی‌نیا
دوشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۴

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 

برای مطالعه‌ی شماره‌های دیگر، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:

■ نگاهی به فیلم‌های برتر تاریخ سینما در صفحه‌ی "طعم سینما"

        

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.