Father and Daughter

كارگردان: میشائیل دودُک دِ ویت

فيلمنامه: میشائیل دودُک دِ ویت

محصول: انگلستان، بلژیک و هلند؛ ۲۰۰۰

زبان: بی‌کلام

مدت: ۸ دقیقه و ۲۶ ثانیه

گونه: انیمیشن، درام

جوایز مهم: برنده‌ی اسکار و بفتای بهترین انیمیشن کوتاه سال، ۲۰۰۱

 

■ طعم سینما - شماره‌ی ۱۴۳: پدر و دختر (Father and Daughter)

 

این اولین‌بار است که در صفحه‌ی طعم سینما به فیلمی کوتاه می‌پردازم؛ شاهکاری از دنیای خیال‌انگیز انیمیشن که بدون احتساب تیتراژ ابتدایی و انتهایی‌اش، به ۷ و نیم دقیقه هم نمی‌رسد! پدر و دختر تایم پایینی دارد و به‌علاوه، پیدا کردن‌اش سخت نیست؛ بنابراین هیچ‌یک از خوانندگان طعم سینما بهانه‌ی محکمه‌پسندی برای ندیدن فیلم شماره‌ی ۱۴۳ نخواهند داشت! «پدر و دختری سوار بر دوچرخه‌هایشان به ساحلِ گستره‌ای پرآب می‌رسند. پدر، دخترک‌اش را به آغوش می‌کشد و می‌بوسد؛ او قایقی -از پیش آماده- را می‌راند و ناپدید می‌شود. دختر، دور شدن پدر را بی‌تابانه نظاره می‌کند و بعد از مدتی راه‌اش را می‌کشد و می‌رود. دیری نمی‌گذرد که دخترک به‌‌ همان‌جا بازمی‌گردد و به افق چشم می‌دوزد. فصل‌ها و سال‌ها سپری می‌شوند ولی دختر هم‌چنان به محل وداع سر می‌زند...»

سینمای میشائیل دودُک دِ ویت -هم‌چون تمامی بزرگان بی‌چون‌وُچرای عرصه‌ی فیلمسازی- سینمایی سهل‌وُممتنع است. وقت تماشای دیگر فیلم معروف و کاندیدای اسکار او، راهب و ماهی (The Monk and the Fish) [محصول ۱۹۹۴] و یا همین پدر و دخترِ مورد بحث، شاید ساده‌اندیشانه از فکرمان بگذرد که ساخت‌شان از عهده‌ی هر انیماتوری برمی‌آید؛ ابداً این‌طور نیست! تولید چند دقیقه تصویر متحرک از هیچ‌وُپوچ که قادر باشد با همه‌جور قشری اعم از عامی و عالم به‌آسانی ارتباط برقرار کند، به مقادیر معتنی‌بهی شناخت، تجربه، نبوغ و... صدالبته فوت کوزه‌گری نیاز دارد و -بی‌مبالغه- شانه به شانه‌ی اعجاز می‌ساید.

پدر و دختر به‌مثابه‌ی اثر هنریِ یک‌پارچه‌ای است که هیچ‌کدام از اجزایش قابلِ تفکیک از دیگری نیستند. اگر این اظهارنظر را قبول ندارید، امتحان‌اش خرجی ندارد! کافی است -به‌عنوان نمونه- پدر و دختر را یک‌بار صامت ببینید و یا موسیقی -و سایر اصوات- فیلم را مجزا از تصاویرش بشنوید؛ شک ندارم که در آن صورت به عمق درهم‌تنیدگیِ تصویرها و صداهای پدر و دختر پی می‌برید و تصاویر فاقد اصوات و هم‌چنین اصوات فاقد تصاویر را الکن خواهید یافت. موسیقی متن از ارکان اصلیِ پدر و دختر و -کلاً- سینمای دودُک دِ ویت است. در پدر و دختر، راجر نورماند و دنیس ال. چارتلند [۱] فقط با استفاده از دو ساز آکاردئون و پیانو کاری کرده‌اند تا همه‌ی هوش‌وُحواس مخاطب به پرده و دختر/زنِ چشم‌انتظارِ فیلم معطوف شود.

پدر و دختر در عین سرگرم‌کنندگی و همه‌فهم بودن، ژرفا و بار معناییِ گسترده‌ای دارد. از پوئن‌های مثبت پدر و دختر یکی این می‌تواند باشد که هم برای عامه‌ی بینندگان قابلِ درک است و هم پتانسیل‌اش را دارد -که تا دل‌تان بخواهد!- به برداشت‌هایی متعدد راه بدهد. بله! از این -نزدیک به- ۷ دقیقه و ۳۰ ثانیه انیمیشن‌، نماد‌ها و معانی مختلفی را می‌توان استخراج کرد که بعضی‌هایشان ممکن است خیلی دور از ذهن به‌نظر برسند! برای مثال، پدر و دختر را می‌شود به‌گونه‌ای تفسیر کرد که با آموزه‌های زیگموند فروید -از قبیلِ عقده‌ی اُدیپ، ناخودآگاه، لیبیدو و...- [۲] انطباقی تمام‌وُکمال داشته باشد.

گفتگو ندارد که در پدر و دختر سهل‌‌الوصول‌ترین و پرکاربردترین نماد، دوچرخه -یا چرخ- است که زندگی و گذران آن را القا می‌کند. پدر و دختر چرخه‌ی ناگزیر و توقف‌ناپذیرِ زندگی "یک زن" را از کودکی به نوجوانی، جوانی، میانسالی، کهنسالی، مرگ و دیگربار از دورانی شبه‌جنینی به تولدی دوباره و بالاخره اوج جوانی‌اش نشان می‌دهد. در این میان، قایق را می‌توان وسیله‌ی انتقال از جهان فانی به جهان باقی تعبیر کرد؛ پدر، سفر بی‌بازگشت‌اش را با قایق آغاز می‌کند و دختر هم سرآخر پس از آرام‌وُقرار گرفتن در همان قایقِ پهلوگرفته در خاک -به‌شکل یک جنین- گویی از نو متولد می‌شود و اجازه‌ی عبور از دریچه‌ی دنیای دیگر را می‌یابد. ابر، پرنده و تپه نیز کارکردی صددرصد نمادین دارند. آن دسته از خوانندگان نوشتار حاضر که فیلم را دیده‌اند، مطمئناً خواهند توانست فهرستی از نمادهای آشکار و نهانِ گنجانده‌شده در پدر و دختر تهیه کنند.

علی‌رغم این‌که شاید به‌نظر برسد دودُک دِ ویت در پدر و دختر نسبت به جزئیات بی‌اعتنا بوده -مثلاً ما چهره‌ی دخترک را در هیچ برهه‌ی زندگی‌اش از نزدیک نمی‌بینیم و فیلم به‌طور کلی با کلوزآپ و اینسرت میانه‌ای ندارد- ولی چنین نیست؛ پدر و دختر را می‌توانیم بارها و بارها به تماشا بنشینیم و -بدون ‌اغراق- در هر نوبت به نکته‌ی ریزی پی ببریم که طی دیدارهای پیشین از آن غفلت کرده‌ایم. پدر و دختر شعری ناب و دریایی از احساس است که هنوز -پس از سال‌ها- هربار می‌بینم‌اش -به‌خصوص از آن‌جا به‌بعد که دختر/پیرزن برای واپسین مرتبه به میعادگاه می‌آید- مو به تن‌ام سیخ می‌شود.

اما چطور می‌توان احساسات تماشاگر را به غلیان درآورد و با وجود این، سانتی‌مانتالیسم سطحی را پس زد؟ میشائیل دودُک دِ ویت با ساخت پدر و دختر، پاسخی عینی و موجز به سؤال فوق داده است. به‌نظرم بارزترین نمود پرهیز آقای دودُک دِ ویت از سانتی‌مانتالیسمِ مورد اشاره، بی‌کلام بودن فیلم است. عدم کاربرد کلام در پدر و دختر را می‌شود تمهیدی هوشمندانه در راستای هرچه کم‌رنگ‌تر کردن احساساتی‌گری [۳] محسوب کرد. هم‌چنین گفتنی است که طرح‌های ساده و خطوط منحنی دودُک دِ ویت بیش از هر چیز، تداعی‌کننده‌ی منظره‌پردازی‌های تک‌رنگِ آب‌مرکبیِ شرق دور هستند. در پدر و دختر رنگ غالب، قهوه‌ای است.

جالب است که تلخ‌ترین ساخته‌ی میشائیل دودُک دِ ویت یعنی پدر و دختر، تاکنون پربازدید‌ترین و محبوب‌ترین اثرش در فضای مجازی [۴] بوده. المانی که در تأثیرگذاریِ دو فیلم کوتاه قبلی آقای دودُک دِ ویت، تامِ رفتگر (Tom Sweep) [محصول ۱۹۹۲] و راهب و ماهی سهم غیرقابلِ انکاری داشت، طنز بود. ردپای المان مذکور به‌قدری در پدر و دختر کم‌رنگ است که به‌راحتی می‌توان حکم به عدم وجودش صادر کرد. بد نیست بدانید که دودُک دِ ویت با پدر و دختر در مارس و فوریه‌ی ۲۰۰۱ -به‌ترتیب- موفق به کسب اسکار و بفتای بهترین انیمیشن کوتاه سال شد.

به این دلیلِ بدیهی که در حوزه‌ی تولید انیمیشن‌های کوتاه به‌اندازه‌ی انیمیشن‌های بلند و پرهزینه‌ی سینمایی [۵] قیدوُبندهای عرضه و تقاضا و بازگشت سرمایه و... محلی از اعراب ندارد، دست فیلمساز جهت شخصی‌سازیِ جهان فیلم‌هایش بازتر است. در تک‌تک ساخته‌های انگشت‌شمار آقای دودُک دِ ویت -حتی در آگهی‌های بازرگانی او- قادریم جنسی از نگاه، دغدغه یا سبک‌وُسیاقی تکرارشونده را بازشناسیم که به‌منزله‌ی امضای اختصاصی اوست پای آثارش. در حیطه‌ی انیمیشن اگر قائل به وجود سینماگر مؤلف [۶] باشیم، این مهم در ارتباط با فیلمساز مستقلی نظیر دودُک دِ ویت موضوعیت بیش‌تری می‌یابد چرا که فیلمنامه‌نویس و طراح و انیماتور و کارگردان و -تقریباً- همه‌کاره‌ی اثر، خود اوست!

 

پژمان الماسی‌نیا

پنج‌شنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۴

[۱]: آهنگسازانِ پدر و دختر.

[۲]: زیگموند شلومو فروید (Sigmund Schlomo Freud) عصب‌شناس اتریشی و پدر علم روانکاوی، بازتعریف او از تمایلات جنسی که شامل اشکال نوزادی هم می‌شد به وی اجازه داد که عقده‌ی اُدیپ -احساسات جنسی کودک نسبت به والدین جنس مخالف‌اش- را به‌عنوان اصل مرکزی نظریه‌ی روانکاوی درآورد. تجزیه و تحلیل او از خود و رؤیاهای بیماران‌اش به‌عنوان یک آرزوی تحقق‌یافته، فروید را به یک مدل برای تجزیه و تحلیل علائم بالینی و سازوُکار سرکوب رسانید. وی هم‌چنین برای بسط نظریه‌اش مبنی بر این‌که ناخودآگاه یک مرکز برای ایجاد اختلال در خودآگاه است، از آن استفاده کرد. فروید وجود لیبیدو -زیست‌مایه- را قطعی می‌دانست؛ طبق نظر او، لیبیدو انرژی روانی-جنسی بوده و منبع آن اروس یعنی مجموع غرایز زندگی است (ویکی‌پدیای فارسی، مدخل‌ زیگموند فروید؛ تاریخ آخرین بازبینی: پنج‌شنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۴).

[۳]: سانتی‌مانتالیسم (Sentimentalism) یا احساساتی‌گری یا احساسات‌گرایی عبارت است از انتظار چنان واکنشی عاطفی از خواننده یا بیننده که با موقعیت موجود تناسبی نداشته باشد و یا در آن اثر، زمینه‌ی لازم برایش فراهم نشده باشد. این تعبیر در دو معنا به‌کار می‌رود: ۱- افراط در بروز هیجانات، به‌ویژه تحریک عواطف به‌منظور لذت بردن از آن و نیز ناتوانی در ارزیابی عقلانی احساسات. ۲- تأکید خوش‌بینانه و بیش از حد بر خوبی نوع بشر که خود تا حدودی مبتنی بر واکنشی است نسبت به الهیات کالونیستی که در آن سرشت آدمی را منحط می‌شمردند (ویکی‌پدیای فارسی، مدخل‌ سانتی‌مانتالیسم (ادبیات)؛ تاریخ آخرین بازبینی: پنج‌شنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۴).

[۴]: در سایت‌های اشتراک‌گذاری ویدئو از جمله: یوتیوب (YouTube) و ویمیو (Vimeo).

[۵]: به‌عنوان مثال، هزینه‌ی تولید Inside Out [ساخته‌ی پیت داکتر/ ۲۰۱۵] تازه‌ترین انیمیشن اکران‌شده‌ی پیکسار، ۱۷۵ میلیون دلار بوده است! (ویکی‌پدیای انگلیسی، مدخل‌ فیلم Inside Out؛ تاریخ آخرین بازبینی: پنج‌شنبه ۱۹ نوامبر ۲۰۱۵).

[۶]: نظریه‌ی مؤلف (Auteur theory)، نظریه‌ای سینمایی که تلقی‌اش از فیلمساز به‌مثابه‌ی آفرینشگر یا مؤلف اثر است. در فیلمسازی، نظریه‌ی مؤلف دیدگاهی انتقادی است که هنگام محک زدن آثار یک کارگردان، جایگاه ویژه‌ای برای سبک و خلاقیت وی قائل می‌شود. این دیدگاه ابتدا در اواخر دهه‌ی ۱۹۴۰ میلادی در فرانسه مطرح شد. در آغاز فرانسوا تروفو یکی از نظریه‌پردازان موج نوی فرانسه دست به ایجاد نظریه‌ی سیاست مؤلفان زد. او از مؤلفانی چون آلفرد هیچکاک، هاوارد هاکس و اورسن ولز به‌عنوان کسانی نام برد که دارای شیوه‌ای شخصی در کار‌هایشان هستند و به‌اصطلاح، همسان با یک مؤلف، اثر سینمایی خود را می‌آفرینند. بعد‌ها اندرو ساریس این نظریه را وارد زبان انگلیسی کرد و اصطلاح نظریه‌ی مؤلف را در اصل او آفرید (ویکی‌پدیای فارسی، مدخل‌ نظریه‌ی مؤلف؛ تاریخ آخرین بازبینی: پنج‌شنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۴).

 

لینک انتشار این نقد، در صفحه‌ای دیگر:
سرور اولسرور دوم
(پس از اتمام بارگذاری، روی تصویر کلیک کنید)

 

 

برای مطالعه‌ی شماره‌های دیگر، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:

■ نگاهی به فیلم‌های برتر تاریخ سینما در صفحه‌ی "طعم سینما"

        

نقدهای پایگاه cinemalover.ir را [بی‌اجازه] هیچ‌کجا منتشر نکنید.